مَنِریسم، Mannerism

مَنِریسم، Mannerism

مَنِریسم، Mannerism

معنی آغازین این اصطلاح، محدود و تحقیرآمیز بود. مخاطبان اصطلاح شیوه گزینی، در واقع گروهی از نقاشان اواسط سده‌ی شانزدهم در رُم و فلورانس بودند که سبک «مصنوعی» آن (maniera) از برخی جنبه‌های کار رافائل و میکلانژ مشتق شده بود.

این مرحله، از آن زمان تاکنون به عنوان بخشی از یک جنبش گسترده تر شناخته شده است که در حدود سال ۱۵۲۰ میلادی آغاز شده بود.
شیوه‌گزینی آغازین که با یک ذوق پیشرفته هماهنگ شده بود محفل کوچکی از حامیان اشراف منش همچون «کوزیموی اول» (دوک بزرگ توسکان)، و «فرانسیس اول» (پادشاه فرانسه) را به خود جلب کرد.

این سبک به زودی جنبه‌ی بین‌المللی پیدا کرد زیرا چندین واقعه، از جمله طاعون ۱۵۲۲ میلادی، غارت به دست نیروهای اسپانیا در سال ۱۵۲۷ و تسخیر فلورانس سه سال پس از آن، بسیاری از نقاشان را به خارج از ایتالیا کشانید و بخش بزرگی از مراحل تکامل این سبک در همان خارج صورت تحقق پیدا کرد.

این مرحله جدید یا منریسمِ پیشرفته به معنی نمایش قدرت یک آرمانِ تماما زیبایی‌شناختی بود. این سبک با بهره‌گری از انتزاع‌گری قالبی، به سبکی برخوردار از چنان ظریف‌کاری پیشرفته‌ای تبدل شد که در آن بر زیبایی، تنوع و نمایش استادانه به بهای از دست دادن مضمون، وضوح و وحدت تاکید می‌شد.
این ذوق گرایش به زیبایی تصنعی و استعاره‌های عجیب و غریب، گروهی کوچک اما پیشرفته را از میان مخاطبان گوناگون به خود جلب کرد. لیکن شیوه‌گزینی به یک معنی گسترده‌تر، نشانه‌ی یک جابه جایی بنیادین در فرهنگ ایتالیا بود. این جابه‌جایی تا حدودی، نتیجه‌ی جستجوی نوآوری به عنوان تصویری از شخصیت فرد در دوره‌ی رنسانس پیشرفته بود که اجازه‌ی کاوش آزادانه در تخیلات هنرمندان را به ایشان داده بود. در حالی که این جستجو برای یافتن شیوه‌های نو نهایتا مفید واقع شد، خود سبک منریسم از سوی بسیاری از هنرمندان به عنوان سبکی منحط معرفی شد و جای هیچ شگفتی نیست که می‌بینیم سبک مزبور با برخورداری از این آزادی ذهنی، شخصیت‌هایی افراطی آفرید که امروزه پیشرفته‌ترین و جدیدترین نقاشان سراسر سده شانزدهم به شمار می‌آیند.

صورت‌گرایی هنر شیوه گزینی پیشرفته بخشی از یک جنبش گسترده‌تر بود که تصویرپردازی ذهنی را علی‌رغم خصوصی و خیال‌پردازانه بودنش، از معیارهای دوگانه‌ی طبیعت و باستانیان فراتر برد.
به همین دلیل است که دامنه‌ی تعریف منریسم، گاهی گسترده شده است تا سبک پسینِ میکلانژ را نیز که به هیچ قدرت هنری بالاتر از نبوغ خودش قایل نبود، شامل شود. شیوه‌گزینی را غالبا همچون واکنشی در برابر کمال مطلوب آفریده شده توسط دوره‌ی رنسانس پیشرفته نیز در نظر گرفته‌اند. لیکن منریسم، به استثنای یک دوره کوتاهِ آغازین، آگاهانه به نفی سنتی که خود از آن ریشه می‌گرفت، نپرداخت.
ذهنیت نهفته در زیبایی‌شناسی شیوه گزینی، غیرکلاسیک بود اما جز افراطی‌ترین شکل‌های آن، عملا ضدکلاسیک نبود. جنبه‌ی ضدطبیعت‌گرایی منریسم حتی از جنبه‌ی ضد کلاسیک آن برجسته‌تر و مهم‌تر است.
این سبک با بهره‌گری از انتزاع‌گری قالبی، به سبکی برخوردار از چنان ظریف‌کاری پیشرفته‌ای تبدل شد که در آن بر زیبایی، تنوع و نمایش استادانه به بهای از دست دادن مضمون، وضوح و وحدت تاکید می‌شد.
رابطه‌ی بین شیوه‌گزینی با جنبش‌های مذهبی نیز به همین اندازه گنگ بود. علی رغم احترام ژرفی که در بسیاری از آثار نقاشان نسل نخست مشاهده می‌شود، جنبه‌های دنیویِ افراطی نسل دوم ذاتا مخالف «جنبش اصلاح دینی» با آن اخلاقیات خشک و جنبش «ضد اصلاح دینی». خواستار پیروی مو به مو از اصول دین بود.
با این همه از اواسط سده‌ی شانزدهم به بعد یک جنبش ضد منریستی پدید آمد که واژگان و اصطلاحات شیوه گزینی را برای رسیدن به هدف‌های «جنبش ضد اصلاح دینی» به کار می‌گرفت.
نتیجه، سبکی بی‌روح و صرفا مناسب پشتیبانی از کلیسا و اصول جزمی آن بود. به این تمثال‌های «رسمی» جنبش ضد اصلاح دینی برای آنکه بتوانند پیام‌های دینی خود را به گویاترین شکل ممکن به مخاطبان خود انتقال دهند، امکان حضور نیرومند فیزیکی اعطا شد.
نگرانی جنبش ضد اصلاح دینی از تکثیر تمثال هایی که توسط کتاب مقدس یا تعالیم دینیِ سنتی حمایت نمی‌شدند، بسیار موجه بود. تمثال‌هایی که می‌توان آن‌ها را در ردیف تمثال‌های اهانت‌آمیز یا حتی هتک حرمت به شمار آورد از این بدتر بودند.
لیکن مفسران، همیشه در مورد آنچه مجاز تلقی می‌شد با هم توافق نداشتند. همچنان که کلیسای کاتولیک می‌کوشید خود را در برابر جنبش اصلاح دینی پروتستان تعریف کند، تمثال‌های مذهبی باز هم روز به روز رایج‌تر می‌شدند. بخش بزرگی از علت را می‌توان در وجود سازمان «انکیزیسون» یافت که از نهادهای سده‌های میانه بود و در ایتالیا به دنبال یک دوره‌ی چند صدساله در سال ۱۵۴۲ م احیا شد و در اسپانیا مستقلا در سال ۱۴۷۸ میلادی تاسیس شد تا سنت درست آئینی را به اجرا درآورد.
با این حال، همین موعظه‌های تجسمی نیز بازتابی از یک پاسخ صادقانه به اصلاح دینی کاتولیکی هستند. به بیان دقیق‌تر، «بارتولومئو آماناتی» پیکرتراش و معمار، تندیس‌های برهنه‌ای را که در نخستین سال‌های زندگی هنری‌اش ساخته بود انکار کرد. اما در عین حال، آزادی ذهنی منریسم به دلیل برخورداری از قدرت ژرف‌نگری به عنوان بخشی از یک جابه جایی بزرگ‌تر در احساسات مذهبی به سوی عرفان، به ویژه در شمال ایتالیا تقدیر شد.

+ منبع

در حال حاضر هیچ محتوایی با این واژه طبقه‌بندی نشده است.

مشاوران این تخصص

کاربران

اشتراک در RSS - مَنِریسم، Mannerism